مثنوی معنوی/مثل شیطان بر در رحمان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (مثل شیطان بر در رحمان) از مولوی |
' |
حاش لله ایش شاء الله کان | حاکم آمد در مکان و لامکان | |
هیچ کس در ملک او بیامر او | در نیفزاید سر یک تای مو | |
ملک ملک اوست فرمان آن او | کمترین سگ بر در آن شیطان او | |
ترکمان را گر سگی باشد به در | بر درش بنهاده باشد رو و سر | |
کودکان خانه دمش میکشند | باشد اندر دست طفلان خوارمند | |
باز اگر بیگانهای معبر کند | حمله بر وی همچو شیر نر کند | |
که اشداء علی الکفار شد | با ولی گل با عدو چون خار شد | |
ز آب تتماجی که دادش ترکمان | آنچنان وافی شدست و پاسبان | |
پس سگ شیطان که حق هستش کند | اندرو صد فکرت و حیلت تند | |
آب روها را غذای او کند | تا برد او آب روی نیک و بد | |
این تتماجست آب روی عام | که سگ شیطان از آن یابد طعام | |
بر در خرگاه قدرت جان او | چون نباشد حکم را قربان بگو | |
گله گله از مرید و از مرید | چون سگ باسط ذراعی بالوصید | |
بر در کهف الوهیت چو سگ | ذره ذره امرجو بر جسته رگ | |
ای سگ دیو امتحان میکن که تا | چون درین ره مینهند این خلق پا | |
حمله میکن منع میکن مینگر | تا که باشد ماده اندر صدق و نر | |
پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ | گشته باشد از ترفع تیزتگ | |
این اعوذ آنست کای ترک خطا | بانگ بر زن بر سگت ره بر گشا | |
تا بیایم بر در خرگاه تو | حاجتی خواهم ز جود و جاه تو | |
چونک ترک از سطوت سگ عاجزست | این اعوذ و این فغان ناجایزست | |
ترک هم گوید اعوذ از سگ که من | هم ز سگ در ماندهام اندر وطن | |
تو نمییاری برین در آمدن | من نمیآرم ز در بیرون شدن | |
خاک اکنون بر سر ترک و قنق | که یکی سگ هر دو را بندد عنق | |
حاش لله ترک بانگی بر زند | سگ چه باشد شیر نر خون قی کند | |
ای که خود را شیر یزدان خواندهای | سالها شد با سگی در ماندهای | |
چون کند این سگ برای تو شکار | چون شکار سگ شدستی آشکار |