مثنوی معنوی/دعوت کردن مسلمان مغ را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (دعوت کردن مسلمان مغ را) از مولوی |
' |
مر مغی را گفت مردی کای فلان | هین مسلمان شو بباش از ممنان | |
گفت اگر خواهد خدا ممن شوم | ور فزاید فضل هم موقن شوم | |
گفت میخواهد خدا ایمان تو | تا رهد از دست دوزخ جان تو | |
لیک نفس نحس و آن شیطان زشت | میکشندت سوی کفران و کنشت | |
گفت ای منصف چو ایشان غالباند | یار او باشم که باشد زورمند | |
یار آن تانم بدن کو غالبست | آن طرف افتم که غالب جاذبست | |
چون خدا میخواست از من صدق زفت | خواست او چه سود چون پیشش نرفت | |
نفس و شیطان خواست خود را پیش برد | وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد | |
تو یکی قصر و سرایی ساختی | اندرو صد نقش خوش افراختی | |
خواستی مسجد بود آن جای خیر | دیگری آمد مر آن را ساخت دیر | |
یا تو بافیدی یکی کرباس تا | خوش بسازی بهر پوشیدن قبا | |
تو قبا میخواستی خصم از نبرد | رغم تو کرباس را شلوار کرد | |
او زبون شد جرم این کرباس چیست | آنک او مغلوب غالب نیست کیست | |
چون کسی بیخواست او بر وی براند | خاربن در ملک و خانهی او نشاند | |
صاحب خانه بدین خواری بود | که چنین بر وی خلاقت میرود | |
هم خلق گردم من ار تازه و نوم | چونک یار این چنین خواری شوم | |
چونک خواه نفس آمد مستعان | تسخر آمد ایش شاء الله کان | |
من اگر ننگ مغان یا کافرم | آن نیم که بر خدا این ظن برم | |
که کسی ناخواه او و رغم او | گردد اندر ملکت او حکم جو | |
ملکت او را فرو گیرد چنین | که نیارد دم زدن دم آفرین | |
دفع او میخواهد و میبایدش | دیو هر دم غصه میافزایدش | |
بندهی این دیو میباید شدن | چونک غالب اوست در هر انجمن | |
تا مبادا کین کشد شیطان ز من | پس چه دستم گیرد آنجا ذوالمنن | |
آنک او خواهد مراد او شود | از کی کار من دگر نیکو شود |