مثنوی معنوی/در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بیخویشتن شده) از مولوی |
' |
پر طاوست مبین و پای بین | تا که س العین نگشاید کمین | |
که بلغزد کوه از چشم بدان | یزلقونک از نبی بر خوان بدان | |
احمد چون کوه لغزید از نظر | در میان راه بیگل بیمطر | |
در عجب درماند کین لغزش ز چیست | من نپندارم که این حالت تهیست | |
تا بیامد آیت و آگاه کرد | کان ز چشم بد رسیدت وز نبرد | |
گر بدی غیر تو در دم لا شدی | صید چشم و سخرهی افنا شدی | |
لیک آمد عصمتی دامنکشان | وین که لغزیدی بد از بهر نشان | |
عبرتی گیر اندر آن که کن نگاه | برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه |