مثنوی معنوی/در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی) از مولوی |
' |
روی نفس مطمنه در جسد | زخم ناخنهای فکرت میکشد | |
فکرت بد ناخن پر زهر دان | میخراشد در تعمق روی جان | |
تا گشاید عقدهی اشکال را | در حدث کردست زرین بیل را | |
عقده را بگشاده گیر ای منتهی | عقدهی سختست بر کیسهی تهی | |
دز گشاد عقدهها گشتی تو پیر | عقدهی چندی دگر بگشاده گیر | |
عقدهای که آن بر گلوی ماست سخت | که بدانی که خسی یا نیکبخت | |
حل این اشکال کن گر آدمی | خرج این کن دم اگر آدمدمی | |
حد اعیان و عرض دانسته گیر | حد خود را دان که نبود زین گزیر | |
چون بدانی حد خود زین حدگریز | تا به بیحد در رسی ای خاکبیز | |
عمر در محمول و در موضوع رفت | بیبصیرت عمر در مسموع رفت | |
هر دلیلی بینتیجه و بیاثر | باطل آمد در نتیجهی خود نگر | |
جز به مصنوعی ندیدی صانعی | بر قیاس اقترانی قانعی | |
میفزاید در وسایط فلسفی | از دلایل باز برعکسش صفی | |
این گریزد از دلیل و از حجاب | از پی مدلول سر برده به جیب | |
گر دخان او را دلیل آتشست | بیدخان ما را در آن آتش خوشست | |
خاصه این آتش که از قرب ولا | از دخان نزدیکتر آمد به ما | |
پس سیهکاری بود رفتن ز جان | بهر تخییلات جان سوی دخان |