مثنوی معنوی/حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا) از مولوی |
' |
آن یکی یاری پیمبر را بگفت | که منم در بیعها با غبن جفت | |
مکر هر کس کو فروشد یا خرد | همچو سحرست و ز راهم میبرد | |
گفت در بیعی که ترسی از غرار | شرط کن سه روز خود را اختیار | |
که تانی هست از رحمان یقین | هست تعجیلت ز شیطان لعین | |
پیش سگ چون لقمه نان افکنی | بو کند آنگه خورد ای معتنی | |
او ببینی بو کند ما با خرد | هم ببوییمش به عقل منتقد | |
با تانی گشت موجود از خدا | تابه شش روز این زمین و چرخها | |
ورنه قادر بود کو کن فیکون | صد زمین و چرخ آوردی برون | |
آدمی را اندک اندک آن همام | تا چهل سالش کند مرد تمام | |
گرچه قادر بود کاندر یک نفس | از عدم پران کند پنجاه کس | |
عیسی قادر بود کو از یک دعا | بی توقف بر جهاند مرده را | |
خالق عیسی بنتواند که او | بی توقف مردم آرد تو بتو | |
این تانی از پی تعلیم تست | که طلب آهسته باید بی سکست | |
جو یکی کوچک که دایم میرود | نه نجس گردد نه گنده میشود | |
زین تانی زاید اقبال و سرور | این تانی بیضه دولت چون طیور | |
مرغ کی ماند به بیضهای عنید | گرچه از بیضه همی آید پدید | |
باش تا اجزای تو چون بیضهها | مرغها زایند اندر انتها | |
بیضهی مار ارچه ماند در شبه | بیضه گنجشک را دورست ره | |
دانهی آبی به دانه سیب نیز | گرچه ماند فرقها دان ای عزیز | |
برگها همرنگ باشد در نظر | میوهها هر یک بود نوعی دگر | |
برگهای جسمها مانندهاند | لیک هر جانی بریعی زندهاند | |
خلق در بازار یکسان میروند | آن یکی در ذوق و دیگر دردمند | |
همچنان در مرگ یکسان میرویم | نیم در خسران و نیمی خسرویم |