مثنوی معنوی/جواب خروس سگ را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (جواب خروس سگ را) از مولوی |
' |
پس خروسش گفت تن زن غم مخور | که خدا بدهد عوض زینت دگر | |
اسپ این خواجه سقط خواهد شدن | روز فردا سیر خور کم کن حزن | |
مر سگان را عید باشد مرگ اسپ | روزی وافر بود بی جهد و کسپ | |
اسپ را بفروخت چون بشنید مرد | پیش سگ شد آن خروسش رویزرد | |
روز دیگر همچنان نان را ربود | آن خروس و سگ برو لب بر گشود | |
کای خروس عشوهده چند این دروغ | ظالمی و کاذبی و بی فروغ | |
اسپ کش گفتی سقط گردد کجاست | کور اخترگوی و محرومی ز راست | |
گفت او را آن خروس با خبر | که سقط شد اسپ او جای دگر | |
اسپ را بفروخت و جست او از زیان | آن زیان انداخت او بر دیگران | |
لیک فردا استرش گردد سقط | مر سگان را باشد آن نعمت فقط | |
زود استر را فروشید آن حریص | یافت از غم وز زیان آن دم محیص | |
روز ثالث گفت سگ با آن خروس | ای امیر کاذبان با طبل و کوس | |
گفت او بفروخت استر را شتاب | گفت فردایش غلام آید مصاب | |
چون غلام او بمیرد نانها | بر سگ و خواهنده ریزند اقربا | |
این شنید و آن غلامش را فروخت | رست از خسران و رخ را بر فروخت | |
شکرها میکرد و شادیها که من | رستم از سه واقعه اندر زمن | |
تا زبان مرغ و سگ آموختم | دیدهی س القضا را دوختم | |
روز دیگر آن سگ محروم گفت | کای خروس ژاژخا کو طاق و جفت |