مثنوی معنوی/باز الحاح کردن معاویه ابلیس را

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر دوم مثنوی (باز الحاح کردن معاویه ابلیس را)
از مولوی
'


گفت غیر راستی نرهاندت داد سوی راستی می‌خواندت
راست گو تا وا رهی از چنگ من مکر ننشاند غبار جنگ من
گفت چون دانی دروغ و راست را ای خیال اندیش پر اندیشه‌ها
گفت پیغامبر نشانی داده است قلب و نیکو را محک بنهاده است
گفته است الکذب ریب فی القلوب گفت الصدق طمانین طروب
دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ
در حدیث راست آرام دلست راستیها دانه‌ی دام دلست
دل مگر رنجور باشد بد دهان که نداند چاشنی این و آن
چون شود از رنج و علت دل سلیم طعم کذب و راست را باشد علیم
حرص آدم چون سوی گندم فزود از دل آدم سلیمی را ربود
پس دروغ و عشوه‌ات را گوش کرد غره گشت و زهر قاتل نوش کرد
کزدم از گندم ندانست آن نفس می‌پرد تمییز از مست هوس
خلق مست آرزواند و هوا زان پذیرااند دستان ترا
هر که خود را از هوا خو باز کرد چشم خود را آشنای راز کرد