مثنوی معنوی/اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن) از مولوی |
' |
همچو هاروت و چو ماروت شهیر | از بطر خوردند زهرآلود تیر | |
اعتمادی بودشان بر قدس خویش | چیست بر شیر اعتماد گاومیش | |
گرچه او با شاخ صد چاره کند | شاخ شاخش شیر نر پاره کند | |
گر شود پر شاخ همچون خارپشت | شیر خواهد گاو را ناچار کشت | |
گرچه صرصر پس درختان میکند | با گیاه تر وی احسان میکند | |
بر ضعیفی گیاه آن باد تند | رحم کرد ای دل تو از قوت ملند | |
تیشه را ز انبوهی شاخ درخت | کی هراس آید ببرد لخت لخت | |
لیک بر برگی نکوبد خویش را | جز که بر نیشی نکوبد نیش را | |
شعله را ز انبوهی هیزم چه غم | کی رمد قصاب از خیل غنم | |
پیش معنی چیست صورت بس زبون | چرخ را معنیش میدارد نگون | |
تو قیاس از چرخ دولابی بگیر | گردشش از کیست از عقل مشیر | |
گردش این قالب همچون سپر | هست از روح مستر ای پسر | |
گردش این باد از معنی اوست | همچو چرخی کان اسیر آب جوست | |
جر و مد و دخل و خرج این نفس | از کی باشد جز ز جان پر هوس | |
گاه جیمش میکند گه حا و دال | گاه صلحش میکند گاهی جدال | |
گه یمینش میبرد گاهی یسار | که گلستانش کند گاهیش خار | |
همچنین این باد را یزدان ما | کرده بد بر عاد همچون اژدها | |
باز هم آن باد را بر ممنان | کرده بد صلح و مراعات و امان | |
گفت المعنی هوالله شیخ دین | بحر معنیهای رب العالمین | |
جمله اطباق زمین و آسمان | همچو خاشاکی در آن بحر روان | |
حملهها و رقص خاشاک اندر آب | هم ز آب آمد به وقت اضطراب | |
چونک ساکن خواهدش کرد از مرا | سوی ساحل افکند خاشاک را | |
چون کشد از ساحلش در موجگاه | آن کند با او که آتش با گیاه | |
این حدیث آخر ندارد باز ران | جانب هاروت و ماروت ای جوان |