فروغی بسطامی (غزلیات)/غم روی تو به عالم ندهم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فروغی بسطامی (غزلیات) (غم روی تو به عالم ندهم)
از فروغی بسطامی
'


غم روی تو به عالم ندهم عین نستانم و این غم ندهم گر به جان درد پیاپی دهی‌ام به مداوای دمادم ندهم گر مرا در حرمت راه دهند ره به نامحرم و محرم ندهم بخت آن کو که به صحرای طلب آهوی چشم تو را رم ندهم آبی از چشم تری ریخت به خاک که به سر چشمه‌ی زمزم ندهم داغی از دوست رسیده‌ست به من که به سرمایه‌ی مرهم ندهم غمی از عشق به خاطر دارم که به صد خاطر خرم ندهم بدنی دوش در آغوشم بود که به صد روح مکرم ندهم خاتمی داد به من لعل کسی که به انگشتری جم ندهم تا لبم بر لب آن نوش لب است یک دمم را به دو عالم ندهم من فروغی نفس پاکم را به دم عیسی مریم ندهم