عطار (غزلیات)/هر روز که جلوه میکند رویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر روز که جلوه میکند رویش) از عطار |
' |
هر روز که جلوه میکند رویش | بر میخیزد قیامت ز کویش | |
مینتوان دید روی او لیکن | میبتوان دید روی در رویش | |
مینتوان یافت سوی او راهی | ای بس که برآمدم ز هر سویش | |
تا فال گرفتهام جمال او | چون قرعه بگشتهام به پهلویش | |
در هر نفسم هزار جان باید | تا صید کنند کمند گیسویش | |
هر روز به نو خراج میآرند | از هندستان به هندوی مویش | |
جان بر کف دست میرسد هر شب | از ترکستان هزار هندویش | |
شد حلقه به گوش لل لالا | در لالایی درج لولویش | |
خورشید که تیغ میزند در میغ | افکند سپر ز جزع جادویش | |
دل را به دهان شیر میخواند | رو به بازی چشم آهویش | |
خواهم که ببیند ابرویش رستم | تا هست خود این کمان به بازویش | |
رستم به هزار سال چون زالی | بر زه نکند کمان ابرویش | |
عطار که طاق از ابروی او شد | دردی دارد که نیست دارویش |