عطار (غزلیات)/تا ز سر عشق سرگردان شدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تا ز سر عشق سرگردان شدم) از عطار |
' |
تا ز سر عشق سرگردان شدم | غرقهی دریای بی پایان شدم | |
چون دلم در آتش عشق اوفتاد | مبتلای درد بی درمان شدم | |
چون سر و کار مرا سامان نماند | من ز حیرت بی سر و سامان شدم | |
عاشق صاحب جمالی شد دلم | کز کمال حسن او حیران شدم | |
تا بدیدم آفتاب روی او | بر مثال ذره سرگردان شدم | |
چون نبودم مرد وصلش لاجرم | مدتی غمخوارهی هجران شدم | |
مدتی رنجی کشیدم در جهان | جان و دل درباختم سلطان شدم | |
همچو مرغی نیم بسمل در فراق | پر زدم بسیار تا بی جان شدم | |
چون به جان فانی شدم در راه او | در فتا شایستهی جانان شدم | |
چون بقای خود بدیدم در فنا | آنچه میجستم به کلی آن شدم | |
رستم از عار خود و با یار خود | بی خود اندر پیرهن پنهان شدم | |
تا که عطار این سخن آزاد گفت | بندهی او از میان جان شدم |