عطار (غزلیات)/بردار صراحیی ز خمار

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (بردار صراحیی ز خمار)
از عطار
'


بردار صراحیی ز خمار بربند به روی خرقه زنار با دردکشان دردپیشه بنشین و دمی مباش هشیار یا پیش هوا به سجده درشو یا بند هوا ز پای بردار تا چند نهان کنی به تلبیس این دین مزورت ز اغیار تا کی ز مذبذبین بوی تو یک لحظه نخفته و نه بیدار گر زن صفتی به کوی سر نه ور مرد رهی درآی در کار سر در نه و هرچه بایدت کن گه کعبه مجوی و گاه خمار چون سیر شدی ز هرزه کاری آنگاه به دین درآی یکبار گه آیی و گاه بازگردی این نیست نشان مرد دین‌دار چیزی که صلاح تو در آن است بنیوش که با تو گفت عطار