صائب تبریزی (غزلیات)/یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده) از صائب تبریزی |
' |
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده | چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده | |
هر سر موی حواس من به راهی میرود | این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده | |
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز | خانهی تن را چراغی از دل بیدار ده | |
نشاهی پا در رکاب می ندارد اعتبار | مستی دنبالهداری همچو چشم یار ده | |
برنمیآید به حفظ جام، دست رعشه دار | قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده | |
مدتی گفتار بیکردار کردی مرحمت | روزگاری هم به من کردار بیگفتار ده | |
چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام؟ | پایی از آهن به این سرگشته، چون پرگار ده | |
شیوهی ارباب همت نیست جود ناتمام | رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده | |
بیش ازین مپسند صائب را به زندان خرد | از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده |