صائب تبریزی (غزلیات)/دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید) از صائب تبریزی |
' |
دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید ز دستهای حنابسته کار نگشاید ز اختیار جهان، عقدهای است در دل من که جز به گریهی بیاختیار نگشاید خوش آن صدف که گر از تشنگی کباب شود دهان خویش به ابر بهار نگشاید شکایت گره دل به روزگار مبر که هیچکس بجز از کردگار نگشاید زمین و چرخ بغیر از غبار و دودی نیست خوش آن که چشم به دود و غبار نگشاید مراست از دل مغرور غنچهای، صائب که در به روی نسیم بهار نگشاید