سنایی غزنوی (غزلیات)/بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام) از سنایی غزنوی |
' |
بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام | وز نشاط عشق خوبان توبهها بشکستهام | |
خسته او را که او از غمزه تیر انداختهست | من دل و جان را به تیر غمزهی او خستهام | |
هر کجا شوریدهای را دیدهام چون خویشتن | دوستی را دامن اندر دامن او بستهام | |
دوستانم بر سر کارند در بازار عشق | من چو معزولان چرا در گوشهای بنشستهام | |
چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر | با سلامت هم نشینم وز ملامت رستهام | |
این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست | تا نه پنداری که از دام ملامت جستهام | |
تو بدان منگر که من عقد نشاط خویش را | از جفای دوستان از دیدگان بگسستهام | |
باش تا بر گردن ایام بندد بخت من | عقدهای نو که از در سخن پیوستهام |