سنایی غزنوی (غزلیات)/ای کعبهی من در سرای تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (ای کعبهی من در سرای تو) از سنایی غزنوی |
' |
ای کعبهی من در سرای تو جان و تن و دل مرا برای تو بوسم همه روز خاکپایت را محراب منست خاکپای تو چشم من و روی دلفریب تو دست من و زلف دلربای تو مشکست هزار نافه بترویا در حلقهی زلف مشکسای تو دل هست سزای خدمت عشقت هر چند که من نیم سزای تو بیگانه شدستم از همه عالم تا هست دل من آشنای تو چندانکه جفا کنی روا دارم بر دیده و دل کشم جفای تو در عشق تو از جفا نپرهیزد آن دل که شدست مبتلای تو ای جان جهان مکن به جای من آن بد که نکردهام به جای تو