سنایی غزنوی (غزلیات)/آنکس که ز عاشقی خبر دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (آنکس که ز عاشقی خبر دارد) از سنایی غزنوی |
' |
آنکس که ز عاشقی خبر دارد | دایم سر نیش بر جگر دارد | |
جان را به قضای عشق بسپارد | تن پیش بلا و غم سپر دارد | |
گه دست بلا فراز دل گیرد | گه سنگ تعب به زیر سر دارد | |
پیوسته چو من فگنده تن گردد | دل را ز هوای نفس بر دارد | |
بگسسته شود ز شهر و ز مسکن | هر دم زدنی رهی دگر دارد | |
هر چند که زهر عشق می نوشد | آن زهر به گونهی شکر دارد | |
وان دیده به دست غیر بردوزد | کو جز به جمال حق نظر دارد | |
ای یار مقامر خراباتی | طبع تو طریق مختصر دارد | |
بنمای به من کسی که او چون من | در کوی مقامری مقر دارد | |
یا از ره کم زنان نشان جوید | یا از دل بی دلان خبر دارد |