سعدی (ملحقات و مفردات)/اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (ملحقات و مفردات) (اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز) از سعدی |
' |
اگر چه دل به کسی داد، یار ماست هنوز | به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز | |
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد | نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟ | |
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار | جواب داد فلانی ازان ماست هنوز | |
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد | به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز | |
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست | وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز | |
بتا تو روی ز من برمتاب ودستم گیر | که در سرم ز تو آشوب و فتنههاست هنوز | |
کجاست خانهی قاضی که در مقالت عشق | میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز | |
نیازمندی من در قلم نمیگنجد | قیاس کردم و ز اندیشهها و راست هنوز | |
سلام من برسان ای صبا به یار و بگو | که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز |