سعدی (غزلیات 1)/هر روز باد میبرد از بوستان گلی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (هر روز باد میبرد از بوستان گلی) از سعدی |
' |
هر روز باد میبرد از بوستان گلی | مجروح میکند دل مسکین بلبلی | |
مألوف را به صحبت ابنای روزگار | بر جور روزگار بباید تحملی | |
کاین باز مرگ هر که سر از بیضه برکند | همچون کبوترش بدراند به چنگلی | |
ای دوست دل منه که درین تنگنای خاک | ناممکن است عافیتی بیتزلزلی | |
روییست ماه پیکر و موییست مشکبوی | هر لالهای که میدمد از خاک و سنبلی | |
بالای خاک هیچ عمارت نکردهاند | کز وی به دیر زود نباشد تحولی | |
مکروه طلعتیست جهان فریبناک | هر بامداد کرده به شوخی تجملی | |
دی بوستان خرم و صحرای لالهزار | وز بانگ مرغ در چمن افتاده غلغلی | |
و امروز خارهای مغیلان کشیده تیغ | گویی که خود نبود درین بوستان گلی | |
دنیا پلیست بر گذر راه آخرت | اهل تمیز خانه نگیرند بر پلی | |
سعدی گر آسمان به شکر پرورد تو را | چون میکشد به زهر ندارد تفضلی |