سعدی (غزلیات 1)/خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان) از سعدی |
' |
خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان | بنه گر همتی داری، سری در پای درویشان | |
گرت آیینهای باید، که نور حق در او بینی | نبینی در همه عالم، مگر سیمای درویشان | |
قبا بر قد سلطانان، چنان زیبا نمیآید | که این خلقان گردآلوده را، بالای درویشان | |
به مأوی سر فرود آرند، درویشان معاذلله | وگر خود جنتالمأوی بود مأوای درویشان | |
وگر خواهند درویشان، ملک را صنع آن باشد | که ملک پادشاهان را کند یغمای درویشان | |
گر از یک نیمه زور آرد، سپاه مشرق و مغرب | ز دیگر نیمه بس باشد، تن تنهای درویشان | |
کسی آزار درویشان تواند جست، لا و الله | که گر خود زهر پیش آرد، بود حلوای درویشان | |
تو زر داری و زن داری و سیم و سود و سرمایه | کجا با این همه شغلت، بود پروای درویشان | |
که حق بینند و حق گویند و حق جویند و حق باشد | هر آن معنی که آید در دل دانای درویشان | |
دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد | دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان | |
سرای و سیم و زر در باز و عقل و جان و دل سعدی | حریف اینست اگر داری سر سودای درویشان |