سعدی (غزلیات)/گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (گر آن مراد شبی در کنار ما باشد) از سعدی |
' |
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد | زهی سعادت و دولت که یار ما باشد | |
اگر هزار غمست از جهانیان بر دل | همین بسست که او غمگسار ما باشد | |
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق | گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد | |
از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان | وزین جهت شرف روزگار ما باشد | |
جفای پرده درانم تفاوتی نکند | اگر عنایت او پرده دار ما باشد | |
مراد خاطر ما مشکلست و مشکل نیست | اگر مراد خداوندگار ما باشد | |
به اختیار قضای زمان بباید ساخت | که دایم آن نبود کاختیار ما باشد | |
و گر به دست نگارین دوست کشته شویم | میان عالمیان افتخار ما باشد | |
به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی | و گر قبول کنی کار کار ما باشد | |
نگارخانه چینی که وصف میگویند | نه ممکنست که مثل نگار ما باشد | |
چنین غزال که وصفش همیرود سعدی | گمان مبر که به تنها شکار ما باشد |