سعدی (غزلیات)/اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی) از سعدی |
' |
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی | من از تو روی نپیچم که مستحب منی | |
چو سرو در چمنی راست در تصور من | چه جای سرو که مانند روح در بدنی | |
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست | همین بسست که برقع ز روی برفکنی | |
بیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ | که بی تکلف شمشیر لشکری بزنی | |
مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند | تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی | |
عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند | تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی | |
تو را که در نظر آمد جمال طلعت خویش | حقیقتست که دیگر نظر به ما نکنی | |
کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند | کند هرآینه جور و جفا و کبر و منی | |
در آن دهن که تو داری سخن نمیگنجد | من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی | |
شنیدهای که مقالات سعدی از شیراز | همیبرند به عالم چو نافه ختنی | |
مگر که نام خوشت بر دهان من بگذشت | برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی |