سعدی (غزلیات)/از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد) از سعدی |
' |
از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد | وزان که خون دلم ریخت تا به تن چه رسد | |
به گرد پای سمندش نمیرسد مشتاق | که دستبوس کند تا بدان دهن چه رسد | |
همه خطای منست این که میرود بر من | ز دست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد | |
بیا که گر به گریبان جان رسد دستم | ز شوق پاره کنم تا به پیرهن چه رسد | |
که دید رنگ بهاری به رنگ رخسارت | که آب گل ببرد تا به یاسمن چه رسد | |
رقیب کیست که در ماجرای خلوت ما | فرشته ره نبرد تا به اهرمن چه رسد | |
ز هر نبات که حسنی و منظری دارد | به سرو قامت آن نازنین بدن چه رسد | |
چو خسرو از لب شیرین نمیبرد مقصود | قیاس کن که به فرهاد کوهکن چه رسد | |
زکات لعل لبت را بسی طلبکارند | میان این همه خواهندگان به من چه رسد | |
رسید ناله سعدی به هر که در آفاق | و گر عبیر نسوزد به انجمن چه رسد |