سعدی (غزلیات)/آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری) از سعدی |
' |
آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری | یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری | |
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن | هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری | |
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین | یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری | |
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان | تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری | |
بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان | خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری | |
تا نقش میبندد فلک کس را نبودست این نمک | ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری | |
تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام | چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری | |
دیگر نمیدانم طریق از دست رفتم چون غریق | آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم میخوری | |
گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان | گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری | |
از نعلش آتش میجهد نعلم در آتش مینهد | گر دیگری جان میدهد سعدی تو جان میپروری | |
هر کس که دعوی میکند کو با تو انسی میکند | در عهد موسی میکند آواز گاو سامری |