سعدی (باب پنجم در رضا)/شنیدم که نابالغی روزه داشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب پنجم در رضا) (شنیدم که نابالغی روزه داشت) از سعدی |
' |
شنیدم که نابالغی روزه داشت | به صد محنت آورد روزی به چاشت | |
به کتابش آن روز سائق نبرد | بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد | |
پدر دیده بوسید و مادر سرش | فشاندند بادام و زر بر سرش | |
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز | فتاد اندر او ز آتش معده سوز | |
بدل گفت اگر لقمه چندی خورم | چه داند پدر غیب یا مادرم؟ | |
چو روی پسر در پدر بود و قوم | نهان خورد و پیدا بسر برد صوم | |
که داند چو در بند حق نیستی | اگر بی وضو در نماز ایستی؟ | |
پس این پیر ازان طفل نادان ترست | که از بهر مردم به طاعت درست | |
کلید در دوزخ است آن نماز | که در چشم مردم گزاری دراز | |
اگر جز به حق میرود جادهات | در آتش فشانند سجادهات |