سعدی (باب هفتم در عالم تربیت)/عضد را پسر سخت رنجور بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب هفتم در عالم تربیت) (عضد را پسر سخت رنجور بود) از سعدی |
' |
عضد را پسر سخت رنجور بود | شکیب از نهاد پدر دور بود | |
یکی پارسا گفتش از روی پند | که بگذار مرغان وحشی ز بند | |
قفسهای مرغ سحر خوان شکست | که در بند ماند چو زندان شکست؟ | |
نگه داشت بر طاق بستان سرای | یکی نامور بلبل خوشسرای | |
پسر صبحدم سوی بستان شتافت | جز آن مرغ بر طاق ایوان نیافت | |
بخندید کای بلبل خوش نفس | تو از گفت خود ماندهای در قفس | |
ندارد کسی با تو ناگفته کار | ولیکن چو گفتی دلیلش بیار | |
چو سعدی که چندی زبان بسته بود | ز طعن زبان آوران رسته بود | |
کسی گیرد آرام دل در کنار | که از صحبت خلق گیرد کنار | |
مکن عیب خلق، ای خردمند، فاش | به عیب خود از خلق مشغول باش | |
چو باطل سرایند مگمار گوش | چو بیستر بینی بصیرت بپوش |