سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب)/جوانا ره طاعت امروز گیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب) (جوانا ره طاعت امروز گیر) از سعدی |
' |
جوانا ره طاعت امروز گیر | که فردا جوانی نیاید ز پیر | |
فراغ دلت هست و نیروی تن | چو میدان فراخ است گویی بزن | |
من این روز را قدر نشناختم | بدانستم اکنون که در باختم | |
قضا روزگاری ز من در ربود | که هر روزی از وی شبی قدر بود | |
چه کوشش کند پیر خر زیر بار؟ | تو میرو که بر باد پایی سوار | |
شکسته قدح ور ببندند چست | نیاورد خواهد بهای درست | |
کنون کاوفتادت به غفلت ز دست | طریقی ندارد مگر باز بست | |
که گفتت به جیحون درانداز تن؟ | چو افتاد، هم دست و پایی بزن | |
به غفلت بدادی ز دست آب پاک | چه چاره کنون جز تیمم به خاک؟ | |
چو از چاپکان در دویدن گرو | نبردی، هم افتان و خیزان برو | |
گر آن باد پایان برفتند تیز | تو بی دست و پای از نشستن بخیز |