دیوان فخر شیرازی/ز یک اصلیم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شهپر روح القدس ز یک اصلیم
از فخر شیرازی
هزاران مشتری
دیوان فخر شیرازی


که گفت ای خسرو شیرین ز شکر شور انگیزی ترش بنشینی آنگه تلخ گویی تند بر خیزی
چو نخجیرم بدام آورد چون مشکین غزالانت زمن چون صید وحشی از بر صیاد بگریزی
چرا چون بشنوی نامم گشایی لب بدشنامم نه من آن رند بد نامم که از نامم بپرهیزی
اگر چون زلف خود بیگانه پنداری ز آئینم نه تنها من گنهکارم چرا با او نه بستیزی
وگر هم خون من امروز در کیشت حلال آمد حرامت باد این تاخیر چرا آخر نمیریزی
مکن چندین جگرخواری چو میدانی که میدانم مرا دلبند و دلدار و دلارام و دلاویزی
ز یک اصلیم و از یک نسل اگر زشتیم یا زیبا نه من از پشت فرهادم نه تو از تخم پرویزی
ز یک ملکیم و یک سلکیم اگر دونیم یا والا نه من زاشرار شیرازم نه تو زاشراف تبریزی
وگر هم در میان آریم آن فرقی که میدانی منم خورشید روزافروز و تو شبگرد پرویزی
بس ای فخر این سودا عفاک الله امهلها که صیادت ز پی آید تو گر چون صید بگریزی

***