دیوان فخر شیرازی/دامن جاه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
آتش پنهان | دامن جاه از فخر شیرازی |
** |
دیوان فخر شیرازی |
ای باغ خلد از رخ خوبت حکایتی | وی سلسبیل از لب لعلت روایتی | |
عشق مرا و حسن ترا نیست غایتی | وین هر دو را هرگز نباشد نهایتی | |
هر کس دید روی تو و ز کف نداد دل | او را به اتفاق نباشد در آیتی | |
دستم کجا به دامن جاه تو میرسد | من خود گدای کوی و تو شاه ولایتی | |
آمد گناه کشتن اگر بی گناه را | بس بی گنه کشیّ و نداری جنایتی | |
از بخت خویش باشد اگر شکوه ای بود | ور نه مرا ز دوست نباشد شکایتی | |
فخر ار گدای در اوست بی شگفت | کاو را نکرد شاهی گیتی کفایتی |
***