دیوان فخر شیرازی/حریم امن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
باران اشک | حریم امن از فخر شیرازی |
شحنۀ ولایت |
دیوان فخر شیرازی |
همین نه خرمن صبرم بسوخت برق غمت | که رفت خاک وجودم به باد از ستمت | |
یقین که مزرع آمال من تباه شود | بر آن اگر ننماید ترشحی قلمت | |
چه شد که با همهٔ مهر و وفا نیآرد یاد | ز حال دل شدگان کلک عنبرین رقمت | |
صبا به کعبهٔ کویش اگر گذر کنی | بگو اسیر قفس شد کبوتر حرمت | |
عجب مدار که سر بر کنم ز خاک از شوق | پس از وفات رسد گر ترنم قدمت | |
انیس و مونس جان فکار من بودی | دلا چو آهوی وحشی ز من که داده رمت | |
به فرط جرم و گنه از تو میشود نومید | که صفح را نشناسد مقام از شیمت | |
اگر چه خدمت ناکرده را نباشد مزد | امید نعمت بی منتهاست از کرمت | |
حریم امن به جز کوی با صفایش نیست | بگو به کعبه مناز از حریم محترمت | |
ستیزه گر فلکا مشکن این سفالینم | که من طمع نکنم هیچگاه به جام جمت | |
به کارفخر مکن عشوه ای عروس جهان | علی السوی است بر او وجود و عدمت |
***