دیوان شمس/یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم) از مولوی |
' |
یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم | در سینه از نی او صد مرغزار دارم | |
قاصد به خشم آید چون سوی من گراید | گوید کجا گریزی من با تو کار دارم | |
من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود | گفتا پیش دوانم پا در غبار دارم | |
خورشید چون برآمد گفتم چه زردرویی | گفتا ز شرم رویش رنگ نضار دارم | |
ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی | گفتا که از فسونش رفتار مار دارم | |
ای میرداد آتش پیچان چنین چرایی | گفتا ز برق رویش دل بیقرار دارم | |
ای باد پیک عالم تو دل سبک چرایی | گفتا بسوزد این دل گر اختیار دارم | |
ای خاک در چه فکری خاموشی و مراقب | گفتا که در درونه باغ و بهار دارم | |
بگذر از این عناصر ما را خداست ناصر | در سر خمار دارم در کف عقار دارم | |
گر خواب ما ببستی بازست راه مستی | می دردهد دودستی چون دستیار دارم | |
خاموش باش تا دل بیاین زبان بگوید | چون گفت دل نیوشم زین گفت عار دارم |