دیوان شمس/یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم) از مولوی |
' |
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم | تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم | |
گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو | گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم | |
غلغلهای می شنوم روز و شب از قبه دل | از روش قبه دل گنبد دوار شدم | |
تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت | از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم | |
دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من | زانک من از بیشه جان حیدر کرار شدم | |
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم | تا که بدیدم کلهش بیدل و دستار شدم | |
تا که قلندردل من داد می مذهل من | رقص کنان دلق کشان جانب خمار شدم | |
گفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرج | هیچ مگو کز فرج است اینک گرفتار شدم | |
چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم | یار بنالید بسی تا که در این غار شدم | |
نیم شبی همره مه روی نهادم سوی ره | در هوس خوبی او جانب گلزار شدم | |
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم | گاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدم | |
زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم | کار تو را دید دلم عاقبت از کار شدم |