دیوان شمس/یار آمد به صلح ای اصحاب

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (یار آمد به صلح ای اصحاب)
از مولوی
'


یار آمد به صلح ای اصحاب ما لکم قاعدین عند الباب
نوبت هجر و انتظار گذشت فادخلوا الدار یا اولی الالباب
آفتاب جمال سینه گشاد فاخلعوا فی شعاعه الاثواب
ادب عشق جمله بی‌ادبیست امه العشق عشقهم آداب
باده عشق ننگ و نام شکست لا رأسا تری و لا اذناب
لذت عشق با دماغ آمیخت کامتزاج العبید بالارباب
دختران ضمیر سرمستند وسط روض القلوب و الدولاب
گر شما محرم ضمیر نه‌اید فاسلوهن من وراء حجاب
شمس تبریز جام عشق از تو و خذ الکبد للشراب کباب