دیوان شمس/گوش من منتظر پیام تو را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گوش من منتظر پیام تو را) از مولوی |
' |
گوش من منتظر پیام تو را | جان به جان جسته یک سلام تو را | |
در دلم خون شوق میجوشد | منتظر بوی جوش جام تو را | |
ای ز شیرینی و دلاویزی | دانه حاجت نبوده دام تو را | |
کرده شاهان نثار تاج و کمر | مر قبای کمین غلام تو را | |
ز اول عشق من گمان بردم | که تصور کنم ختام تو را | |
سلسلهام کن به پای اشتر بند | من طمع کی کنم سنام تو را | |
آنک شیری ز لطف تو خوردست | مرگ بیند یقین فطام تو را | |
به حق آن زبان کاشف غیب | که به گوشم رسان پیام تو را | |
به حق آن سرای دولت بخش | بنمایم ز دور بام تو را | |
گر سر از سجده تو سود کند | چه زیانست لطف عام تو را | |
شمس تبریز این دل آشفته | بر جگر بسته است نام تو را |