دیوان شمس/گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر) از مولوی |
' |
گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر | آه ندارم گهر گفت نداری بخر | |
از گهرم دام کن ور نبود وام کن | خانه غلط کردهای عاشق بیسیم و زر | |
آمدهای در قمار کیسه پرزر بیار | ور نه برو از کنار غصه و زحمت ببر | |
راه زنانیم ما جامه کنانیم ما | گر تو ز مایی درآ کاسه بزن کوزه خور | |
دام همه ما دریم مال همه ما خوریم | از همه ما خوشتریم کوری هر کور و کر | |
جامه خران دیگرند جامه دران دیگرند | جامه دران برکنند سبلت هر جامه خر | |
سبلت فرعون تن موسی جان برکند | تا همه تن جان شود هر سر مو جانور | |
در ره عشاق او روی معصفر شناس | گوهر عشق اشک دان اطلس خون جگر | |
قیمت روی چو زر چیست بگو لعل یار | قیمت اشک چو در چیست بگو آن نظر | |
بنده آن ساقیم تا به ابد باقیم | عالم ما برقرار عالمیان برگذر | |
هر کی بزاد او بمرد جان به موکل سپرد | عاشق از کس نزاد عشق ندارد پدر | |
گر تو از این رو نهای همچو قفا پس نشین | ور تو قفا نیستی پیش درآ چون سپر | |
چون سپر بیخبر پیش درآ و ببین | از نظر زخم دوست باخبران بیخبر |