دیوان شمس/گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز) از مولوی |
' |
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز | گر چه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز | |
گر چه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن | بازگرد ای مرغ گر چه خستهای از چنگ باز | |
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر | ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز | |
اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست | گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز | |
دعوت حق نشنوی آنگه دعاها میکنی | شرم بادت ای برادر زین دعای بینماز | |
سر به سر راضی نهای که سر بری از تیغ حق | کی دهد بو همچو عنبر چونک سیری و پیاز | |
گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی ز لطف | بعد از آن بر عرش نه تو چاربالش بهر ناز |