دیوان شمس/گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش) از مولوی |
' |
گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش | ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش | |
گر رخت خویش خواهد ما رخت او دهیمش | ور قلعهها درآید ویرانهها کنیمش | |
گر این جهان چو جانست ما جان جان جانیم | ور این فلک سر آمد ما چشم روشنیمش | |
بیخ درخت خاکست وین چرخ شاخ و برگش | عالم درخت زیتون ما همچو روغنیمش | |
چون عشق شمس تبریز آهن ربای باشد | ما بر طریق خدمت مانند آهنیمش |