دیوان شمس/گر تو را بخت یار خواهد بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (گر تو را بخت یار خواهد بود) از مولوی |
' |
گر تو را بخت یار خواهد بود | عشق را با تو کار خواهد بود | |
عمر بیعاشقی مدان به حساب | کان برون از شمار خواهد بود | |
هر زمانی که میرود بیعشق | پیش حق شرمسار خواهد بود | |
هر چه اندر وطن تو را سبکست | ساعت کوچ بار خواهد بود | |
بر تو این دم که در غم عشقی | چون پدر بردبار خواهد بود | |
فقر کز وی تو ننگ میداری | آن جهان افتخار خواهد بود | |
تلخی صبر اگر گلوگیر است | عاقبت خوشگوار خواهد بود | |
چون رهد شیر روح از این صندوق | اندر آن مرغزار خواهد بود | |
چون از این لاشه خر فرود آید | شاه دل شهسوار خواهد بود | |
دامن جهد و جد را بگشا | کز فلک زر نثار خواهد بود | |
تو نهان بودی و شدی پیدا | هر نهان آشکار خواهد بود | |
هر کی خود را نکرد خوار امروز | همچو فرعون خوار خواهد بود | |
هر که چون گل ز آتش آب نشد | اندر آتش چو خار خواهد بود | |
چون شکار خدا نشد نمرود | پشهای را شکار خواهد بود | |
هر که از نقد وقت بست نظر | سخرهای انتظار خواهد بود | |
هر که را اختیار کردش عشق | مست و بیاختیار خواهد بود | |
هر که او پست و مست عشق نشد | تا ابد در خمار خواهد بود | |
هر که را مهر و مهر این دم نیست | اشتری بیمهار خواهد بود | |
در سر هر که چشم عبرت نیست | خوار و بیاعتبار خواهد بود | |
بس کن ار چه سخن نشاند غبار | آخر از وی غبار خواهد بود | |
شمس تبریز چون قرار گرفت | دل از او بیقرار خواهد بود |