دیوان شمس/کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب) از مولوی |
' |
کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب | وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب | |
گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم | گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب | |
شب به پیش رخ چون ماه تو چادر میبست | من چو مه چادر شب میبدریدم همه شب | |
جان ز ذوق تو چو گربه لب خود میلیسد | من چو طفلان سر انگشت گزیدم همه شب | |
سینه چون خانه زنبور پر از مشغله بود | کز تو ای کان عسل شهد کشیدم همه شب | |
دام شب آمد جانهای خلایق بربود | چون دل مرغ در آن دام طپیدم همه شب | |
آنک جانها چو کبوتر همه در حکم ویند | اندر آن دام مر او را طلبیدم همه شب |