دیوان شمس/کرانی ندارد بیابان ما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (کرانی ندارد بیابان ما) از مولوی |
' |
کرانی ندارد بیابان ما | قراری ندارد دل و جان ما | |
جهان در جهان نقش و صورت گرفت | کدامست از این نقشها آن ما | |
چو در ره ببینی بریده سری | که غلطان رود سوی میدان ما | |
از او پرس از او پرس اسرار ما | کز او بشنوی سر پنهان ما | |
چه بودی که یک گوش پیدا شدی | حریف زبانهای مرغان ما | |
چه بودی که یک مرغ پران شدی | برو طوق سر سلیمان ما | |
چه گویم چه دانم که این داستان | فزونست از حد و امکان ما | |
چگونه زنم دم که هر دم به دم | پریشانترست این پریشان ما | |
چه کبکان و بازان ستان میپرند | میان هوای کهستان ما | |
میان هوایی که هفتم هواست | که بر اوج آنست ایوان ما | |
از این داستان بگذر از من مپرس | که درهم شکستست دستان ما | |
صلاح الحق و دین نماید تو را | جمال شهنشاه و سلطان ما |