دیوان شمس/چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی) از مولوی |
' |
چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی | بیدل من بیدل من راست شدی هر چه بدی | |
گر کژ و گر راست شدی ور کم ور کاست شدی | فارغ و آزاد بدی خواجه ز هر نیک و بدی | |
هیچ فضولی نبدی هیچ ملولی نبدی | دانش و گولی نبدی طبل تحیات زدی | |
خواجه چه گیری گروم تو نروی من بروم | کهنه نهام خواجه نوم در مدد اندر مددی | |
آتش و نفتم نخورد ور بخورد بازدهد | چون عددی را بخورد بازدهد بیعددی | |
بر سر خرپشته من بانگ زن ای کشته من | دانک من اندر چمنم صورت من در لحدی | |
گر چه بود در لحدی خوش بودش با احدی | آنک در آن دام بود کی خوردش دام و ددی | |
و آنک از او دور بود گر چه که منصور بود | زارتر از مور بود ز آنک ندارد سندی |