دیوان شمس/چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا)
از مولوی
'


چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بکا
ز دو چشمت خیال او نشدی یک دمی نهان که دو صد نور می‌رسد به دو دیده از آن لقا
ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی که مجرد شدم ز خود که مسلم شدم تو را
چو بر این خلق می‌تنم مثل آب و روغنم ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا
ز هوس‌ها گذشتیی به جنون بسته گشتیی نه جنونی ز خلط و خون که طبیبش دهد دوا
که طبیبان اگر دمی‌بچشندی از این غمی بجهندی ز بند خود بدرندی کتاب‌ها
هله زین جمله درگذر بطلب معدن شکر که شوی محو آن شکر چو لبن در زلوبیا