دیوان شمس/چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون) از مولوی |
' |
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون | دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون | |
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید | چو کشتی ام دراندازد میان قُلزُم پرخون | |
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد | که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون | |
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را | چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون | |
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را | کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون | |
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا | چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون | |
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم | که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون |