دیوان شمس/پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری) از مولوی |
' |
پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری | بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری | |
بیمه و سال سالها روح زدهست بالها | نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری | |
آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان | گوهر فقر در میان بر مثل سمندری | |
خود خورد و فزون شود آنک ز خود برون شود | سیمبری که خون شود از بر خود خورد بری | |
کوره دل درآ ببین زان سوی کافری و دین | زر شده جان عاشقان عشق دکان زرگری | |
چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا | کز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثری | |
مست ز جام شمس دین میکده الست بین | صد تبریز را ضمین از غم آب و آذری |