دیوان شمس/پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا)
از مولوی
'


پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا از من و ما بگذر و زوتر بیا
پیشتر آ درگذر از ما و من پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما
کبر و تکبر بگذار و بگیر در عوض کبر چنین کبریا
گفت الست و تو بگفتی بلی شکر بلی چیست کشیدن بلا
سر بلی چیست که یعنی منم حلقه زن درگه فقر و فنا
هم برو از جا و هم از جا مرو جا ز کجا حضرت بی‌جا کجا
پاک شو از خویش و همه خاک شو تا که ز خاک تو بروید گیا
ور چو گیا خشک شوی خوش بسوز تا که ز سوز تو فروزد ضیا
ور شوی از سوز چو خاکستری باشد خاکستر تو کیمیا
بنگر در غیب چه سان کیمیاست کو ز کف خاک بسازد تو را
از کف دریا بنگارد زمین دود سیه را بنگارد سما
لقمه نان را مدد جان کند باد نفس را دهد این علم‌ها
پیش چنین کار و کیا جان بده فقر به جان داند جود و سخا
جان پر از علت او را دهی جان بستانی خوش و بی‌منتها
بس کنم این گفتن و خامش کنم در خمشی به سخن جان فزا