دیوان شمس/وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (وقتی خوشست ما را لابد نبید باید) از مولوی |
' |
وقتی خوشست ما را لابد نبید باید | وقتی چنین به جانی جامی خرید باید | |
ما را نبید و باده از خم غیب آید | ما را مقام و مجلس عرش مجید باید | |
هر جا فقیر بینی با وی نشست باید | هر جا زحیر بینی از وی برید باید | |
بگریز از آن فقیری کو بند لوت باشد | ما را فقیر معنی چون بایزید باید | |
از نور پاک چون زاد او باز پاک خواهد | و آنک از حدث بزاید او را پلید باید | |
اما چو قلب و نیکو مانندهاند با هم | پیش چراغ یزدان آن را گزید باید | |
بر دل نهاد قفلی یزدان و ختم کردش | از بهر فتح این در در غم طپید باید | |
سگ چون به کوی خسبد از قفل در چه باکش | اصحاب خانهها را فتح کلید باید | |
سالی دو عید کردن کار عوام باشد | ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید | |
جان گفت من مریدم زاینده جدیدم | زایندگان نو را رزق جدید باید | |
ما را از آن مفازه عیشیست تازه تازه | آن را که تازه نبود او را قدید باید | |
ای آمده چو سردان اندر سماع مردان | زنده ز شخص مرده آخر بدید باید | |
گر زانک چوب خشکی جز ز آتشی نخنبی | ور زانک شاخ سبزی آخر خمید باید | |
آن ذوق را گرفتم پستان مادر آمد | بنهاد در دهانت آخر مکید باید | |
خامش که در فصاحت عمر عزیز بردی | در روضه خموشان چندی چرید باید | |
ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی | روزی دو در خموشی دم درکشید باید |