دیوان شمس/هین که منم بر در در برگشا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هین که منم بر در در برگشا) از مولوی |
' |
هین که منم بر در در برگشا | بستن در نیست نشان رضا | |
در دل هر ذره تو را درگهیست | تا نگشایی بود آن در خفا | |
فالق اصباحی و رب الفلق | باز کنی صد در و گویی درآ | |
نی که منم بر در بلک توی | راه بده در بگشا خویش را | |
آمد کبریت بر آتشی | گفت برون آ بر من دلبرا | |
صورت من صورت تو نیست لیک | جمله توام صورت من چون غطا | |
صورت و معنی تو شوم چون رسی | محو شود صورت من در لقا | |
آتش گفتش که برون آمدم | از خود خود روی بپوشم چرا | |
هین بستان از من تبلیغ کن | بر همه اصحاب و همه اقربا | |
کوه اگر هست چو کاهش بکش | داده امت من صفت کهربا | |
کاه ربای من که میکشد | نه از عدم آوردم کوه حرا | |
در دل تو جمله منم سر به سر | سوی دل خویش بیا مرحبا | |
دلبرم و دل برم ایرا که هست | جوهر دل زاده ز دریای ما | |
نقل کنم ور نکنم سایه را | سایه من کی بود از من جدا | |
لیک ز جایش ببرم تا شود | وصلت او ظاهر وقت جلا | |
تا که بداند که او فرع ماست | تا که جدا گردد او از عدا | |
رو بر ساقی و شنو باقیش | تات بگوید به زبان بقا |