دیوان شمس/همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم) از مولوی |
' |
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم | همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم | |
حرام دارم با مردمان سخن گفتن | و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم | |
هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند | رهی که آن به سوی تو است ترک تاز کنم | |
اگر به دست من آید چو خضر آب حیات | ز خاک کوی تو آن آب را طراز کنم | |
ز خارخار غم تو چو خارچین گردم | ز نرگس و گل صدبرگ احتراز کنم | |
ز آفتاب و ز مهتاب بگذرد نورم | چو روی خود به شهنشاه دلنواز کنم | |
چو پر و بال برآرم ز شوق چون بهرام | به مسجد فلک هفتمین نماز کنم | |
همه سعادت بینم چو سوی نحس روم | همه حقیقت گردد اگر مجاز کنم | |
مرا و قوم مرا عاقبت شود محمود | چو خویش را پی محمود خود ایاز کنم | |
چو آفتاب شوم آتش و ز گرمی دل | چو ذرهها همه را مست و عشقباز کنم | |
پریر عشق مرا گفت من همه نازم | همه نیاز شو آن لحظهای که ناز کنم | |
چو ناز را بگذاری همه نیاز شوی | من از برای تو خود را همه نیاز کنم | |
خموش باش زمانی بساز با خمشی | که تا برای سماع تو چنگ ساز کنم |