دیوان شمس/هر کجا بوی خدا می‌آید

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (هر کجا بوی خدا می‌آید)
از مولوی
'


هر کجا بوی خدا می‌آید خلق بین بی‌سر و پا می‌آید
زانک جان‌ها همه تشنه‌ست به وی تشنه را بانگ سقا می‌آید
شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا می‌آید
در فراقند و همه منتظرند کز کجا وصل و لقا می‌آید
از مسلمان و جهود و ترسا هر سحر بانگ دعا می‌آید
خنک آن هوش که در گوش دلش ز آسمان بانگ صلا می‌آید
گوش خود را ز جفا پاک کنید زانک بانگی ز سما می‌آید
گوش آلوده ننوشد آن بانگ هر سزایی به سزا می‌آید
چشم آلوده مکن از خد و خال کان شهنشاه بقا می‌آید
ور شد آلوده به اشکش می‌شوی زانک از آن اشک دوا می‌آید
کاروان شکر از مصر رسید شرفه گام و درا می‌آید
هین خمش کز پی باقی غزل شاه گوینده ما می‌آید