دیوان شمس/هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود) از مولوی |
' |
هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود | چو آب پاک که در تن رود پلید شود | |
ز شیر دیو مزیدی مزید تو هم از اوست | که بایزید از این شیردان یزید شود | |
مرید خواند خداوند دیو وسوسه را | که هر که خورد دم او چو او مرید شود | |
چو مشرقست و چو مغرب مثال این دو جهان | بدین قریب شود مرد زان بعید شود | |
هر آن دلی که بشورید و قی شدش آن شیر | ز شورش و قی آن شیر بوسعید شود | |
هر آنک صدر رها کرد و خاک این در شد | هزار قفل گران را دلش کلید شود | |
ترش ترش تو به خسرو مگو که شیرین کو | پدید آید چون خواجه ناپدید شود | |
چو غوره رست ز خامی خویش شد شیرین | چو ماه روزه به پایان رسید عید شود | |
خموش آینه منمای در ولایت زنگ | نما به قیصر رومش که تا مرید شود |